امیرعلی شيرين تر از امیرعلی شيرين تر از ، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 30 روز سن داره

امیرعلی دردانه ی ما

امیرعلی و یکسال با دوستان نی نی وبلاگی

  سلام از نی نی وبلاگ فقط بلد بودم به وبلاگ ریحان عسلی دختر عموی امیرعلی بروم و خاطرات روزانش رو بخونم چقدر دوست داشتم برای امیرعلی هم وبلاگ باز کنم ولی میترسیدم آخه هیچی بلد نبودم و احساس میکردم مسئولیت سنگینی هست بالاخره دل به دریا زدم درست ساعت دو بعدازظهر رفتم سایت نی نی وبلاگ گزينه ي ثبت وبلاگ جديد رو زدم  تمام فيلدهاي ذكر شده رو پر كردم وقتي گزينه ي ثبت رو ميزدم با جمله ي "نام كاربري قبلا در سايت وارد شده است لطفا نام كاربري ديگري انتخاب كنيد" روبرو ميشدم اه پس چرا نميشود از كسي هم نميتونستم بپرسم آخر سر ساعت شش عصر نااميد از سايت خارج شدم و رفتم ياهو مسنجر ايميل هامو چك كنم ناباورانه با ايميلي از طرف ني ني وبلاگ برخورد ...
31 تير 1391

اميرعلي و دهمين مرواريد

سلام جيگر خاله تعداد مرواريداشو به دو رقمي رسوند   بالاخره دهمين مرواريد كوشولوشو هم از لثه ي پايين در آورد حالا سه تا مرواريد از لثه ي پايين داره فداش بشم اين روزا خيلي بي تابي ميكنه مامان الناز ميگه حتما از دندوناشه ايشالاه كه همشون رو درمياره و راحت ميشه  بهت تبريك ميگم خاله جون ديروز و پريروز دردونمون بي حال بود ديروز تو خونه ي عمو محمد علی مولودي بود مامان الناز هم از ما خواست كه بريم خونشون تا از دردونه نگه داري كنيم و خودش به مراسم بره وقتي پيش دردونه هستم تموم غصه هاي دنيا رو فراموش ميكنم چنان با آب و تاب صدام ميكنه كه ميخوام همون لحظه براش بميرم   اين عكس متعلق به چند وقت پيش كه  در...
16 تير 1391

نيمه ي شعبان مبارك

اللهم عجل لولیک الفرج و العافیه و النصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه  . . .   ما معتقدیم که عشق سر خواهد زد / بر پشت ستم کسی تیر خواهد زد سوگند به هر چهارده آیه نور / سوگند به زخم های سرشار غرور آخر شب سرد ما سحر می گردد / مهدی به میان شیعه برمی گردد   ولادت امام مهدی(عج) بر شما مبارک   ...
15 تير 1391

امیرعلی و کریر + نهمین مروارید

  سلام دوستان حالتون خوبه؟ من دوباره برگشتم این چند روزی که نبودم حسابی دلم براتون تنگ شده بود حالا میام خونه های قشنگتون و از حال کوچولوهاتون باخبر میشم امیرعلی جیگر ماهم که دیگه واسه خودش آقایی شده تو این چند روز که امتحاناتم شروع شده بود دیگه فرصت نمیکردیم بریم خونه ی امیرعلی اینا و این باعث شده بود که جیگر خاله رو نبینم وقتی که بعد از چند روز رفتیم وقتی امیرعلی رو دیدم احساس کردم که چفدر بزرگ شده حتی قیافش هم تغییر کرده حتی رفتارش رو هم مثل ما بزرگترا میکنه مهربونمون به حرفمون گوش میکنه هرکاری بگیم انجام میده الهی فداش بشم من وقتی که رفتیم خونه ی دردونه همین که از در وارد شدیم دیدیم چندتا از  اسباب بازیهای خودشو که دی...
15 تير 1391
1